ای‌ بر تو قـبای حسـن چالاڪ
صد پـیرهن از محبتٺ چاڪ
پیشٺ به تواضع اسٺ گویی
اُفــتـادن آفــتـاب بـر خـاڪ
ما خـاڪ شویم و هم نگردد
خاڪ درٺ از جَبین ما پاڪ
مـهر از تـو تـوان بریـد؟ هـیهـاٺ
ڪس‌ بر تو توان گزید؟ حاشاڪ
اول دلِ بُـرده بــاز پـس دِه
تا دسٺ بدارمٺ ز فِـتراڪ
بعد از تو به هـیچ‌ ڪس ندارم
امیـد و ز ڪـس نـیایـدم باڪ
درد از جـهٺ تو عـین داروسٺ
زهـر از قِـبَل تو محض ِ تریاڪ
ســودای تو آتـشی جـهانـسـوز
هـجران تو ورطه‌ای خطرناڪ
روی تو چه جـای سِـحر بـابـل
موی تو چه جـای مار ضحا‌ڪ
سعدی بس ازین سخن که وصفش
دامــن نـدهــد بـه دسـٺ ادراڪ
گَرد اَر چه بسـی هـوا بگیرد
هـرگز نرسـد به گَرد افـلاڪ
پای طلب از روِش فـرو مانـد
می‌بـینم و حیله نیسٺ اِلّاڪ
 

بـنشــینم‌وصـبرپـیش‌گـیرم 
دنـبـالـه‌ٔڪـارخـویـش‌گـیرم 



ای چون لـب لعل تو شڪر نی
بادام چو چشـمٺ ای پسـر نی
جز سوی تو میل خاطرم نه
جز در رخ تـو مـرا نـظر نی
خوبـان جـهان هـمه بدیـدم
مثل تو به چابڪی دگر نی
پـیران جـهان نـشــان نـدادنـد
چون تو دگری به هـیچ قـرنی
ای آن ڪه بـه بــاغ دلــبـری بـر
چون قد خوش تو یڪ شجر نی
چنـدیـن شجَر وفـا نـشـانـدم
و ز وصـل تـو ذره‌ای ثـمر نی
آوازه‌ی من ز عرش بگذشٺ
و ز درد دلـم تـو را خـبر نی
از رفـتن من غـمٺ نـباشد
از آمـدن تـو خـود اثـر نی
بــاز آیـم اگر دهـی اجـازٺ
ای راحٺ جـان‌ من وَگر نی
بـنشــینم‌وصـبرپـیش‌گـیرم 
دنـبـالـه‌ٔڪـارخـویـش‌گـیرم 







نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

خون و خاکستر شعری از نادر نادرپور

غزل‌مثنوی روز واقعه از بیداد خراسانی